این منم

این منم

آیا به غربت وحشی شبانه های خویشم راهت داده ام؟

که خیره سرانه ، در انتهای کهکشان

به عذاب نمیدانم هایت

به گذر از سئوال ممنوعه محکومم میکنی؟

چندبار به سکوتم دست یافتی؟

چند بار از خلوت من گذر کردی؟

هیچ.

هیچ گاه

جز در خیال خامت

مرا به دام خویش نیافتی.

دیگر تلاش مکن .

فرصتی نیست

درقرن استامینوفن و دروغ

دیگر راهی برای بازگشتمان نمانده .

باور نمکنی ؟

از شکل به جای مانده در فنجان قهوه بپرس .

نامه

 درود بر توخانم صفورا دختری از متن جهان باستان و ایستاده بر تمامی وجود خویشتنش  

ما خودمان را زندگی میکنیم و دیگر کشف حقایق در باره خدا کافی نیست چون در پایان به ورطه ای میرسیم بسیارعمیق و تاریک و تنها راه این است که با در افکندن خویش به ورطه شاید که به شناسایی خود نائل آییم . منو ببخش . من امشب نیاز دارم که با کسی حرف بزنم و خب تو هستی و تاریخ تمدن هست و آقای ویل دورانت هم که این بهانه رو داد دستم.  من مینویسم و حظوربه یاد ماندنیت رو درک میکنم . هر چند که تو الان خوابیدی . شاید،شاید هم بیداری و به مبارزه طلبی شیاطین درونت مشغول.میدانی من گاهی پرم و گاهی خالی مثل یه فندق پوک. اما امشب و در این لحظه احساس میکنم که پرم.اما پر از چی؟خودم هم نمیدونم. سالها بود که با خودم و دنیا غریبگی میکردم و هیچگاه نتونستم با کسی حرف بزنم البته منظورم حرفهای روزمره نیست چیزهاییست که باعث شده که من از این دنیا کنار گذاشته شوم و به مغاک خودم برم واما دنیا که سرنوشتش دست ماست.دست من و تو و تمام آدمهایی که سعی دارن نجاتش بدن یا به لجن بکشندش .اما یک چیز رو فراموش کردیم و آن اینست که طبیعت خیلی قویتر از ماست ، ما فقط در ظاهر جهان رو در کنترل خود داریم . اما حتی نمیتونیم هنگامی که زلزله میشه از جامون تکون بخوریم . و یا سونامی که نفس آدم رو در حالی میگیره که حتی فرصت نمیکنیم نفسی که کشیده ایم را پس دهیم و در اینجا باید از آقای ویل دورانت عذر خواهی بکنم و بگویم که جهان انسانی آنقدرها پایدار نیست و آنقدر قدرت ندارد که بتواند داعیه حکومت جهان را به نام خود ثبت کندو هنوز اندر خم یک کوچه ایم . آری  ما هرروز سمهای مهلکتری می سازیم تا از شر حشرات خلاصی یابیم . اما آیا تا به حال موفق شده ایم؟آیا تا به حال توانسته ایم به خودمان سلامتی کامل دهیم؟آیا عمر جاودانه را بر خود هموار کرده ایم؟ نه.ما شاید امروز از طاعون نمیریم اما ایدز هست،بیماریهای قلبی هست،سرطان هست و ...ما حتی نتوانستیم پشه ها را هم تحت کنترل بگیریم. اونوقت داعیه سلطنت بر جهان را داریم؟!شاید در جهانی که خود ساخته ایم بتوانیم اندکی به این باوربرسیم که کنترل آن دست خودمان میباشد .آنهم بر اساس معرفت اعصار کهن.چون امروزه ما از حکمت و جهانشناسی حاکی از طبیعت سخت دوریم . می خواهیم جهان را نجات دهیم اما حتی از درک آن هم عاجزیم .اما صورت مسئله هم اشتباه میباشد. مثل اینکه یه بچه دو ساله بخواد به مامانش بگوید تو داری اشتباه میکنی!!!!!!اونوقت ما هم نشسته ایم و در خیال خودمان میخواهیم دنیا رو نجات بدیم.دنیا همیشه همینگونه میماند.سرشار از قدرتهای خیر و شرکه تعادل هستی رو حفظ میکنند. ما تنها این شانس رو داریم که در بین این نبرد جاودانه بتوانیم جایگاه خودمون رو مشخص کنیم .

فقط همین.

و دیگر هیچ.

ممنون از اینکه اجازه یافتم تا سرت رو درد بیارم.

بدرود

سخنانه قصار

چه بسیار آدمیان نادانی که مهربانی شایستگان را بر نمی تابند آنها در نهایت یا به بردگی تیزدندانان گرفتار آیند و یا چهره زشت تنهایی را آشکارا ببینند . ارد بزرگ
 

دوستان را در خلوت توبیخ کن و در ملاءعام تحسین . اسکاروایلد

خود را در حالت تسلط بر حوادث ببینید، بشنوید، و احساس کنید. تا اینکه احساسی از اعتماد بصورت شرطی در شما بوجود آید و یقین کنید که با اعتماد به نفس و قدرت می توانید با هر اتفاقی مقابله کنید. آنتونی رابینز

تمامی روابط شما از عشق خواهد درخشید . باربارا دی آنجلیس

 

نگاه مردان کهن ایستا نیست آنها دورانهای آینده را نیز به خوبی می بینند . ارد بزرگ

 

 
بهترین انسان کسی است که در حق همه نیکی کند . کنفوسیوس

 

حاصل من از فضل فقط این شدکه بر جهل خود دانا شوم. بقراط

 

آن کس که ارده و استقامت دارد، روی شکست نمی بیند. مترلینگ

 

 

رمز موفقیت در ثبات قدم نهفته است . بنجامین

نگاهی دیگر

نگاهی دیگر

آقایان بازی تمام شد ،قهرمان مرد و هنرپیشه با عینک جدید آفتابیش ،در اتومبیل جدیدش پلیسهای راهنمایی را به بوقی آرتیستی دعوت کرد و همه چراغهای قرمز شهر برایش سبز شدند و پنهانی در دل تمامی دختران نوبالغ مدرسه ای خانه گرفت و در هر کیف مدرسه عکس گذاشت . قهرمان در یک تراژدی نه به این داغی ،نه به این غمناکی ، اما مرد . چه فرقی میکند مرگ با گلوله یا ایست قلبی به خاطر مصرف مواد مخدر یا مرگ در یک مسابقه گاو بازی و یا راندن هواپیمایی آتش گرفته تا آن را از روی منطقه مسکونی بگذرانی و آخرین شانست را برای اجکت کردن صندلی پرواز مصرف کنی . مرگ، خواه ناخواه یک چیزیست که پیش می آید و در عمل فرآیندهای فیزیولوژیکی تو به پایان میرسد . ناگهان به سان این آدمهایگیج که تازه از خواب برخاستند خودت را میبینی که پشت دروازه اهی زمان و مکان ایستاده ای . آنوقت میبینی که برروی زمین فریاد وامصیبتا بلند میشود . آی قهرمان ، آی ناجی، کجا رفتی؟

حتی میبینی که آنهایی هم که نمیشناختی سعی میکنند که در ذهنشان چیزی از تو به خاطر بیاورند یا بسازند، آنقدر عمیق که خودشان هم باورشان میشود و حتی خود تو هم باور میکنی . تویی که دیگر یک سرگرمی تازه ای هم پیدا کرده ای . آن هم رد شدن از میان در و دیوار و ایستادن وسط اتوبان شلوغ شهید چمران و خیابان کنسیگتون لندن یا گلندال آستریت ایندیانا و ........تازه شنیدم که از بالای برج اتاوا هم دایوزدی. بابا دستخوش!فکرش رو که میکنم که روح مرحوم مهاتماگاندی با روح مرحومه بریژیت باردو به یک مسافرت دو نفره بر روی جریان گلف استریم رفته اند !یک جورایی دلم برای تفکرات این دنیا میسوزه . به این فکر می افتم که این همه قانون ، این همه حماقت ، مرز ، جنگ و فقروفحشا، عدالت و اتم و استامینوفن ، پرورش شترمرغ و ایمان ، پرورش ایمان و تعصبات جنسی و قبیله ای ، تام و جری و این همه حکم تکفیر و اعدام . این همه ، این همه ! برای چی؟ چه فرقی می کنه که من نابغه باشم یا دیوانه ای مادرزاد، یانه . دست و پایم سالم باشه یا نه ، پدرومادرم مرابه باانواع ویتامینها و واکسنها بزرگ کرده باشند یا شیر خشک کوپنی ، رواندا یا سوییس ؟ فرقی نمیکند . چون که قرار است که بمیرم . به دنیا می آیم ، عادت می کنم که هر بلایی به سرم بیاید بگویم امتحان است ، آزمون خاص خداوندی است . من فردی ویژه هستم ، قهرمانی برای نجات روح بشر. چه حاصل یک پیوند ثبت شده در دفتر ودستک و چه فرزندی که امروزه جهان متمدن امروز محترمانه به من عنوان فرزند یک مادر مجرد بدهد. چه اتفاقی میافتد اگر مسلمان به دنیا بیایم یا مسیحی یا بهایی و یا پیرو هردین و مکتبی و اندیشه ای . بهشتی هستم یا جهنمی؟ این هم مهم نیست . باور کن وقتی که بمیریم هیچ کدوم از اینها اهمیتی نداره ، دارم فکر میکنم که چی مهمه ؟ یادی ، خاطره ای ، نگاهی ، عشقی، عشق من به تو ، به ما ، به شما،به بشر،به جهان . فرق در یک چیز است ، تا چه قدر باور میکنی که دیگران برایت چه کرده اند ، یا چه قدرتو برای دیگران کار انجام داده ای ؟ آموختن گذشت ، فداکاری،ایثار و این که از گفتن جمله من اشتباه کردم ، شماببخشید!!ابایی نداشته باشی . ای کاش ، ای کاش ، ای کاش درهنگام خداحافظیمان سرشار شده باشیم از عشق و لذت و حیات . ای کاش در خاطرمان بماند که زندگی یا مرگ ما درزندگی دیگران چه تاثیری باید بگذاریم .

yk soal  

  ?ba25kilo uranioum che mitevan kard 

lotfan javab bedid