اینک تنهایی 

اینک غربت ناآشنایانه چشمانی  

که نی نی آن  

در هر لحظه عاشقانه میبارید 

اینک من 

قربانی 

اینک  

یکی تنها   

اینسان تنهایی  

درباور کور محبت یاران 

ماندن 

تنها ماندن 

................... 

........................

به چه دل بستیم

به چه دل بستیم

دستهایمان خورشید را لمس نخواهد کرد

وقتی که نگاهمان را

تنها به رقص شعله شمعی دلخوش میسازیم

آنگاه ، خود را

در تهاجم بادهای وحشی

و خشم خدایان باستانی

به بند می آوریم

دیگر ، هیچ گاه گرم نخواهیم شد

چرا که شعله کوچک را

بادی نه

که فوت کودکی گستاخ و بازیگوش

...................................................

چه بیرحمانه خاموش خواهد ساخت

آرزوهایمان را