-
تنهایی
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 19:33
با تنهاییم چه میکنی وقتی که خشمی لبانم را دوخته به هم میفشرد که هزاران سال سکوت از مفهوم تاراج میگذرد در قلب پاره پاره من . در ویرانه ها چرا میجویم ؟ وقتی که وسعت نگاهم را در شام ختنه سوران قناری ها به دام افکنده ام ! آنگاه که دیگر حتی قناریها هم ندای اقتلو فی سبیل الله سر میدهند . تو مرد شده ای . یک شهید در راه اسلام...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 20:07
کرمها و کرکسها مرد از کوهی پرخاطره بالا میرفت اواز راهی دور از باتلاق ابدیت می آمد سنگهای تیز راه هر کدام یادبودی از گذشته که سر آماس پاهایش را به چرک و خون می گشودند و کرکسها در ابتدایی ترین طپش نور بر قله به انتظار تبرک سفره شان زیباترین خاطره را غنیمت گرفته بودند مرد کرکسها را دید و از نیمه راه به باتلاق خویش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 20:38
راه به دو قسمت شد تو رفتی اما من عمری به انتظار پیدا کردن راه درست داشتم تابلوی نوشته شده را میخواندم تو رسیدی اما من؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1390 17:24
آخرین .......... چرا درنگ کنی؟ مگر نه اینکه ببرهای مقتدر جنگلهای شمالی دیگر نزاییدند پستان هیچ ماده ببری شیر نداشت و عشق در کنام متروک آنها بوی مرگ می داد این زمان که بودن یعنی قفس تولد جایتی ست بس کثیف چرا که بچه ات به جای درختان پنجه هایش را برسطح سیمانی بساید و با پستانک شیر بخورد در محدوده شیشه های بیشرم با واکسن...
-
درد
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 21:31
درد گفتم درد دارم گفتید تلقین میکنید. گفتم پاهایم فرمان نمیبرد گفتید پاهایت را کاری نیست. گفتم آخ پایم شکست گفتید چرا نگفتی که پایت مشکل داره گفتید مقصر خودت بودی . می بایستی زودتر میگفتی.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 19:55
اینک تنهایی اینک غربت ناآشنایانه چشمانی که نی نی آن در هر لحظه عاشقانه میبارید اینک من قربانی اینک یکی تنها اینسان تنهایی درباور کور محبت یاران ماندن تنها ماندن ................... ........................
-
به چه دل بستیم
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 19:50
به چه دل بستیم دستهایمان خورشید را لمس نخواهد کرد وقتی که نگاهمان را تنها به رقص شعله شمعی دلخوش میسازیم آنگاه ، خود را در تهاجم بادهای وحشی و خشم خدایان باستانی به بند می آوریم دیگر ، هیچ گاه گرم نخواهیم شد چرا که شعله کوچک را بادی نه که فوت کودکی گستاخ و بازیگوش ................................................... چه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 19:06
وقتی که بچه بودم همیشه می نوشتم . و همیشه سر زنگ انشا پای تخته می رفتم و میخواندم و هیچ گاه بالای شانزده نگرفتم . نمیدونم که من کودن بودم یا معلم ها از چیزی میترسیدند ؟ خلاصه باز من مینوشتم بدون توجه به نمره ها و حرفهایی که درباره من می گفتند . این جریان ادامه داشت تا به کلاس دوم دبیرستان رسیدم دبیر ادبیاتمان گفت که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مهرماه سال 1389 21:16
دروازه تمدن گشوده شد میراثمان اما در هیاهوی پوچمان گم شد .
-
چه بر سرمان آمد
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 19:40
چه بر سرمان آمد ترانه پینک و سیگاری حشیش و استخراج مرگ از درون قرصهای شیشه ای و ضرباهنگ منظم باطوم و تگرگ این حق ما بود؟ در وانفسای جرم و خیانت توده های انقلاب در فصل درو حقیقت میان جلگه های دروغ ............................ با تو از جامعه مدنی میگویم از آزادی زهر و گلوله و تصادفات رانندگی مشکوک در مقابله با شهوت قلم...
-
این منم
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 01:21
این منم آیا به غربت وحشی شبانه های خویشم راهت داده ام؟ که خیره سرانه ، در انتهای کهکشان به عذاب نمیدانم هایت به گذر از سئوال ممنوعه محکومم میکنی؟ چندبار به سکوتم دست یافتی؟ چند بار از خلوت من گذر کردی؟ هیچ . هیچ گاه جز در خیال خامت مرا به دام خویش نیافتی . دیگر تلاش مکن . فرصتی نیست درقرن استامینوفن و دروغ دیگر راهی...
-
نامه
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 02:32
درود بر توخانم صفورا دختری از متن جهان باستان و ایستاده بر تمامی وجود خویشتنش ما خودمان را زندگی میکنیم و دیگر کشف حقایق در باره خدا کافی نیست چون در پایان به ورطه ای میرسیم بسیارعمیق و تاریک و تنها راه این است که با در افکندن خویش به ورطه شاید که به شناسایی خود نائل آییم . منو ببخش . من امشب نیاز دارم که با کسی حرف...
-
سخنانه قصار
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 23:55
چه بسیار آدمیان نادانی که مهربانی شایستگان را بر نمی تابند آنها در نهایت یا به بردگی تیزدندانان گرفتار آیند و یا چهره زشت تنهایی را آشکارا ببینند . ارد بزرگ دوستان را در خلوت توبیخ کن و در ملاءعام تحسین . اسکاروایلد خود را در حالت تسلط بر حوادث ببینید، بشنوید، و احساس کنید. تا اینکه احساسی از اعتماد بصورت شرطی در شما...
-
نگاهی دیگر
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 15:28
نگاهی دیگر آقایان بازی تمام شد ،قهرمان مرد و هنرپیشه با عینک جدید آفتابیش ،در اتومبیل جدیدش پلیسهای راهنمایی را به بوقی آرتیستی دعوت کرد و همه چراغهای قرمز شهر برایش سبز شدند و پنهانی در دل تمامی دختران نوبالغ مدرسه ای خانه گرفت و در هر کیف مدرسه عکس گذاشت . قهرمان در یک تراژدی نه به این داغی ،نه به این غمناکی ، اما...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 15:00
yk soal ? ba 25 kilo uranioum che mitevan kard lotfan javab bedid
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 00:02
سلام چند روز نبودم دلم براتون تنگ شده بود اگر یادم کنید خوشال می شم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 00:00
شمع گفتند چرا اتش زدی پروانه را؟ گفت باید سوخت این دیوانه را دیوانه صفت چشم دوختر بود وقتی خبر دار شدم خود سوخته بود
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 اردیبهشتماه سال 1389 23:56
سلام بر دوستان در چه حالین از دیدارتان خوشنودم . عیدتان مبارک و سالی پر از شادی داشته باشین
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 18:58
سلام بقدری دلم گرفته می خواهم یک دل سیر گریه کنم تمامه دنیام همین وبلاگم هست گاش کسی بود که من را درک کند ولی افسوس کسی نیست.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 17:21
سلام به دوستان عزیز برای اولین بار از دوری کسی رنج می برم تا به حال کسی را که دوست داشتم از من دور نشده بود.۴ماه از او دورم حتی دارم می نویسم اشکایم دارد می یاید حالا می فهمم دوری چقدر سخته دعا می کنم هیچ کس درد جدا را نچشد برام دعا کنید طاقت بیارم دستون دارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 21:07
سلام ماه محرم امد و دوباره همه جا صدا عزاداری برا ی امام حسین شروع شد. ولی چراما انسانها از اول محرم شروع به عزاداری می کنیم و فقط تا 10 محرم وبعد دیگه می ره تا سال بعد چرا؟ با این حال در این روزها دلها بیشتر می شکنه و بیایم در این روزها برای هم دیگه کنیم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آذرماه سال 1388 22:33
به خدادر دل وجانم نیست هیچ جز حسرت دیدارش سوختم از غم وکی باشد غم من مایه ازارش شب در اعماق سیاهی مه چو در هاله راز نگران دیده به در دارم شاید ان گمشده باز اید سایه تا به در افتد من هراسان بدوم بردر چون شتابان گذرد سایه خیره گردم بر در دیگر
-
شهرهرت
یکشنبه 8 آذرماه سال 1388 20:27
شهر هرت شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگهرو می شناسن شهر هرت جایی است که همه ب َ د َ ن مگر اینکه خلافش ثابت بشه شهر هرت جایی است که دوست بعد از شنیدن حرفات بهت می گه:دوباره لاف زدی؟؟ شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آذرماه سال 1388 20:02
یک روز یک بچه رفت پای تخته سیاه دوتا خط موازی کشید خط اولی گفت ما می تونیم دوستای خوبی برای هم بشیم .دومی خندید وگفت اره چون من خیلی تنها هستم . ولی معلم بچه را دعوا کرد وکفت هیچ وقت دو خط موازی به هم نمی رسند به یک شرط که یکی از انها بشکند تا به هم برسند.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آذرماه سال 1388 02:41
عید قربان بر همه مبارک
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 21:58
نمی دونم چرا ادمایی که از تنهای می ترسند همیشه تنها تر هستن مثل من و هرچی دست وپا می زنیم بیشترتنهاتر می شیم شاید من فقط این طوری هستم به هرکی که من محبت می کنم بد می بینم ویا بهم پشت پا می زنه اخه چرا این جوری مگه من ادم نیستم مگه من احساس ندارم بنظر شما من باید چه کار کنم ؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 19:36
ما انسانها وقتی کسی که خیلی برایمان عزیزه است کنارمان است قدرش را نمی دانیم اما وقتی ازبینه مارفت نا راحت می شیم از رفتنش و بعضی وقتا به او لقبه نامرد هم می دیم و چه بهتر قدر کسانی را که دوستشان داریم را بدانیم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1388 23:19
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 19:27
تحقیقات نشان می دهد افراد موفق سریع تصمیم می گیرند و در تغییر نظرات با دقت و حساب شده عمل می کنند. بر عکس افراد شکست خورده اغلب به کندی تصمیم می گیرند و مرتبا نظراتشان را تغییر می دهند. هنگامی که یک تصمیم منطقی می گیرید آن را تغییر ندهید.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 19:26
دلم گرفته از آدمایی که می گوینددوستت دارم اما معنی شو نمی دونن از آدمای که می خوان مال اونا باشی ولی مال تو نیستن، از اونایی که زیر بارون برات می میرن،و وقتی بارون که آفتاب می شه همه چی یادشون میره.