اینک تنهایی
اینک غربت ناآشنایانه چشمانی
که نی نی آن
در هر لحظه عاشقانه میبارید
اینک من
قربانی
اینک
یکی تنها
اینسان تنهایی
درباور کور محبت یاران
ماندن
تنها ماندن
...................
........................
به چه دل بستیم | |
دستهایمان خورشید را لمس نخواهد کرد وقتی که نگاهمان را تنها به رقص شعله شمعی دلخوش میسازیم آنگاه ، خود را در تهاجم بادهای وحشی و خشم خدایان باستانی به بند می آوریم دیگر ، هیچ گاه گرم نخواهیم شد چرا که شعله کوچک را بادی نه که فوت کودکی گستاخ و بازیگوش ................................................... چه بیرحمانه خاموش خواهد ساخت آرزوهایمان را |
چه بر سرمان آمد
ترانه پینک و سیگاری حشیش
و استخراج مرگ از درون قرصهای شیشه ای
و ضرباهنگ منظم باطوم و تگرگ
این حق ما بود؟
در وانفسای جرم و خیانت توده های انقلاب
در فصل درو حقیقت
میان جلگه های دروغ
............................
با تو از جامعه مدنی میگویم
از آزادی زهر و گلوله
و تصادفات رانندگی مشکوک
در مقابله با شهوت قلم و کاغذ
واعتیاد کلمه به آزادی
..............................
با تو از آزادی می گویم
از آزادی دژخیمان در لباسهای شخصیشان
در مقابله با ابتذال کنگره و حزب و دانشجو
هی یاران
تاب من سخن از سوسن و شقایق نیست
آسمان هست
عشق هست
اما
آزادی نیست.